اول،می خواستم این جا از درمان درد های روحی ناباروری بنویسم .از راهکارهایی که حالم را بهتر می کند. برای خودم و بقیه

بعدتر اما که رفتم سلامتکده طوبی برای ویزیت، یک عالمه زن جوان،قدری بزرگتر و کوچکتر از خودم دیدم با مشکلاتی قدری بیشتر و کمتر از خودم که حالشان از من، خیلی بهتر بود با اینکه حجابشان از من شل تر.. و خجالت کشیدم از خودم و روحیه بدم.

بعدتر،توی صحن امام حسین با زنی حرف می زدم و اشک توی چشمهایم بود و او گفت: تو خیلی زود خودتو باختی ..زن داداش من که 18 ساله بچه نداره حال تو رو نداره...

 و من تصمیم گرفتم که به خودم بیایم..

همه ی قصه و غصه ها را سپردم به حسین علیه السلام و آمدم.